سرماخوردگی گل پسرم
سلام عسل من عشق من فدای اون چشمای خمار و چهره بیحالت بشم . عزیزم سه روزه که بد جوری سرما خوردی و با دارو هایی که میخوری همش بی حال و کسلی و به زور میخندی . دلم برای خنده های از ته دلت و سر و صداهایی که میکردی تنگ شده الهی هیچ وقت مریض نشی و من تو رو اینطوری نبینم . یه شب که همش میخوابیدی و بیدار میشدی بابایی گفت فکر کنم سرما خورده تا اینکه شروع به عطسه کردی بابایی برات دارو گرفت و یواش یواش سرفه و گر فتگی صدا هم اضافه شد . حالا بابایی امروز یه دارو دیگه به داروهات اضافه کرد تو هم اینقدر بدت میاد همه رو میدی بیرون . الهی هیچوقت تو رو اینطوری نبینم . الان که دارم برات مینویسم چشمات خمار و قرمزه و بینیت هم گرفت...
نویسنده :
مامان و بابا
22:44