بهراد عزیزمبهراد عزیزم، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 23 روز سن داره

برای بهراد عزیزم ...

15 هفتگی

سلام عزیز دل مامانی حالت چطوره شاید تو هم مثل من خیلی دلتنگی این روزا یه حالت گز گز تو شکمم احساس میکنم نمیدونم دارام تو رو حس میکنم یا ... یکشنبه 1 دی رفتم پیش  دکترم سونوم کرد ماشاله بزرگتر شدی شکل شمایل آدم ها رو گرفته بودی یه لحظه برات ضعف کردم همه چی خدارو شکر خوب بود و شما سر حال بودی و خانم دکتر جنسیتت رو گفت ولی کمی شک داشت منم نمیگم تا مطمئن شم مامانی .و سن حاملگی  15 هفته و 3 روز بود  کمی سرم خلوت شه عکس سونو رو  می زارم .بعدش خانم دکتر آزمایش غربالگری رو برام نوشت منم از مطب در اومدمو رفتم آزمایش رو دادم  جوابش چهارشنبه آماده میشد ولی هنوز نرفتم بگیرم فردا میگرمش و به خانم دکتر نشون میدم انشااله...
7 دی 1392

استرس مامانی

عزیزم این روزا یکمی من استرسم زیاد شده آخه مامانیت دانشجوی ارشد روانشناسی بالینیه .  نزدیک امتحانات پایان ترممه از طرفی برا ترم بعد مرخصی نگرفتم نمی دونم چی پیش میاد امتحانات ترم بعد با بدنیا اومدن شما مصادفه نمیدونم بتونم برم سر کلاس ، میتونم امتحان بدم ... گلم برا مامانی خیلی دعا کن .
7 دی 1392

دلتنگی

عاقبت در يك شب از شب هاي دور كودك من پا به دنيا مي نهد آن زمان بر من خداي مهربان نام شور انگيز مادر مي نهد بينمش روزي كه طفلم همچو گل در ميان بسترش خوابيده است بوي او چون عطر پيك  ياس ها در مشام جان من پيچيده است پيكرش را مي فشارم در برم گويمش چشمان خود را باز كن همچو عشق پاك من جاويد باش  در كنارم زندگي آغاز كن.. ...
7 دی 1392

زیباترین...

زیبا ترین انتظار ، انتظار شیرین دیدن توست .. زیباترین رؤیا ، رؤیای شیرین با تو بودن است .. زیباترین کلمات ، کلماتی است که نثار تو گردد .. زیباترین شب ها ، شب هایی که با تو ویاد تو هستم .. زیبا ترین روزها ، روزهایی است که با اندیشه تو سپری گردد ..   این چنین است که با تو زیباترین ها را تجربه می کنم .. ...
29 آذر 1392

اولین اثر

سلام عزیزترینم 22 مهر ساعت 10 صبح بود که رفتم آزمایش دادم .بعد از 20 دقیقه رفتم جوابشو بگیرم ولی راستشو بخوای نتونستم خودم برم جوابو بگیرم خاله طیبه رفتو جواب گرفت یهو بوسم کرد و گفت مبارکت باشه عزیزم من خاله شدم .البته شب قبلش بی بی چک داده بودم مثبت شد ولی گفتم اینا الکیه یه 2 ماهی بود که منتظر اومدنت بودیم همون جا به بابایی که سر کار بود زنگ زدم واین خبر خوش رو دادم و  بابایی  خیلی خوشحال شد ... ...
29 آذر 1392

اولین سونوگرافی

عسل مامان تو  وقتی 5 هفته بودی رفتم  پیش خانم دکتر شهره علیمحمدی و اونجا تشکیل پرونده دادم و یه سونو هم دادم ولی فقط ساک حاملگی دیده شد و خیلی معلوم نبودی یه سری آزمایشات اولیه نوشت تا انجام بدم . ولی سری بعد  تاریخ 3 آذر رفتم پیش خانم دکتر و دوباره سونو دادم صدای قلب قشنگتو شنیدم . دستهای نازت رو دیدم طبق سونوی اون روز شما10 هفته و 5 روزه بودی خانم دکتر سونو NT رو هم انجام داد که خدا رو شکر در محدوده نرمال 8/. بود . 
29 آذر 1392