5 ماهگیت مبارک
گل پسرم
الهی مامان فدات شه ماهگیت مبارک عسل من
عزیزم از اینکه 5 ماه رو به سلامتی سپری کردی خدا رو شکر میکنم .
بهراد عزیزم تو این روزها ماشالا بزرکتر شدی و اذیت هات هم بیشتر شده ماشالا خیلی شیطون شدی . بعضی وقتا فقط می خوای که تو بغل باشی ممکن برا ساعت ها طول بکشه . جدیدن یاد گرفتی که جبغ میزنی و چیزی باب میلت نباشه جیغ میزنی مثلا من بخوام بخوابونمت ولی تو نخوای بخوابی شروع میکنی به جیغ زدن که با بلند کردن آروم میشی . جدیدا یاد گرفتی با سر دنبال من میگردی و سر تو برمیگردونی و منو پیدا میکنی و کلی دستو پا پرت میکنی و ذوق میکنی . هر پی که ما میخوریم نگاه میکنی و غر میزنی که می خوای منم یکم از آب میوه ها میزنم به لبات تو هم تند تند لباتو به هم میمالی یه بار کلی برا نارنگی گریه کردی طوری که شیرمم نمی خوردی همین که نارنگی دادم بهت آروم شدی . لثه هات خیلی اذیتت میکنه آخه داره لثه هات تخت میشه که ایشالا دندون در بیاری آب دهنت هم زیاد میریزه . و کلی کارها که تو دوست داری انجام بدی .
عزیزم این روزها محرمه و شهادت امام حسین و حضرت عباس و کوچولوی امام حسین که علی اصغر و روز جمعه پیش به مناسبت شهادت این شش ماهه همایش شیر خوارگان برپا بود که من به تو لباس علی اضغر پوشوندم و به مراسم بردم خیلی مراسم قشنگی بود آخه من پارسال که تو دلم بودی به این مراسم رفتم و نذر کردم تو رو امسال ببرم که خدا رو شکر رفتیم .
تازه شبش هم رفتیم هیات اومدن گفتن میشه بچه تون رو بدین پایین به مداح . منم ترسیدم تو گریه کنی و من طاقت نیارم ولی گفتم تو نذر علی اصغری و دادمت به خادما ولی خودم پشت در وایسادم ولی تو اصلا از خواب پا نشدی و روضه علی اصفر رو خوندن و تو رو دادن بالا بعد گذاشتنت تو گهواره و بین خانما چرخوندن تو هم بیدار شده بودی و به چراغی که داخل گهواره بود زل زده بودی بعد اوردن دادنت بهم منم محکم بوسیدمت و تو بغلم گرفتم . ولی امان از دل رباب ... یا علی اصغر همیشه نگه دار بهراد من و همه کوچولوها باش .
عاشقتیم عزیزم
اینم چند تا عکس از گل پسری.