34 هفتگی
سلام پسر گلم
ظهرت بخیر مامانی
خوبی بهار زندگی من
روزها همینطوری سپری میشه و روز موعود داره نزدیکتر میشه و من هم از ذوقم نمی دونم چی کار کنم خیلی دلتنگتم و همش تو بغلم حست میکنم ولی دلم برا این روزا هم تنگ میشه هر روز و هر ساعت منتظر تکونهای توام و با هر تکونی که می خوری انگار دنیا رو بهم دادن . خوشگل مامان ماشالا تو هم دیگه قوی شدی و تکونات هم خیلی زیاد شده و همش چپ و راست و بالا و پایین رو داری درو میکنی .
ولی من عاشق همین تکون خوردناتم و همش منتظر می مونم که بیدار شی و مامانی رو همش قلقلک بدی دیشب تا 2 ساعت تمام همش بازی کردی و نمیزاشتی من بخوابم آخر دیگه خسته شدم و خوابم برد .
فرشته کوچولوی من دیروز بلاخره بعد از 2 ماه رفتم پیش خانم دکتر برا وزیت یه وقت نزاری به پای بی توجهی من به سلامتیت نه عزیزم چون بابایی دکتره خودش همه جوره مراقب من و تو هست از کنترل فشار و وزن گرفته تا ... بابایی دستت درد نکنه که اینقدر به ما توجه میکنی .
خدارو شکر من هم خوب وزن گرفتم و هم وضعیتم خوبه الان تو هفته هستی خانم دکتر ضربان قلبت رو چک کرد تا سونی کیت رو گذاشت صدای قلب ناز و مهربونت دراومد وای که چقدر آرامش میده به من .
الهی که قلبت همیشه مرتب و خوب بزنه عزیزم .
خانم دکتر با معاینه شکمم گفت ماشالا کوچولوت هم درشته و همه چیش هم خوبه و گفت برا 2 هفته دیگه برم پیشش و گفت انشالا زایمان رو هفته های 38 و 39 انجام میدم وتو میای تو بغلم .